۳۰۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۷۸

ای بودِ تو از کِیْ نی، وِیْ مُلْکِ تو تا کیْ نی
عشقِ تو و جانِ من، جُز آتش و جُز نیْ نی

بر کُشته دِیَت باشد، ای شادیِ این کُشته
صد کُشتهٔ هو دیدم، امکانِ یکی هی نی

ای دیده عَجایِب‌ها، بِنْگَر که عَجَب این است
معشوقْ بَرِ عاشق، با ویْ نی و‌‌ بی‌ویْ نی

امروز به بُستان آ، در حَلقهٔ مَستان آ
مَستانْ خَرِف از مَستی، آن جا قَدَح و مَیْ نی

مَستَند نه از ساغَر، بِنْگَر به شُتُر، بِنْگَر
بَرخوان اَفَلا یَنْظُر، مَعنیش بَرین پیْ نی

در مؤمن و در کافِر، بِنْگَر تو به چَشمِ سِر
جُز نَعْرهٔ یارَب نی، جُز نالهٔ یا حَیْ نی

آن جا که هَمی‌پویی، زان است کَزو سیری
زان جا که گُریزانی، جُز لُطفِ پَیاپیْ نی

از اَبْجَدِ اندیشه، یارَب تو بِشو لوحَم
در مَکْتَبِ دَرویشان، خود اَبْجَد و حُطَّیْ نی

شَمسُ الْحَقِ تبریزی، آن جا که تو پیروزی
از تابشِ خورشیدت، هرگز خَطَرِ دَیْ نی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.