۳۸۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۷۲

جانا به غَریبِسْتانْ چندین به چه می‌مانی؟
بازآ تو ازین غُربَت، تا چند پَریشانی؟

صد نامه فرستادم، صد راه نشان دادم
یا راه نمی‌دانی، یا نامه نمی‌خوانی

گَر نامه نمی‌خوانی، خود نامه تو را خواند
وَرْ راه نمی‌دانی، در پَنجهٔ رَه دانی

بازآ که در آن مَحْبَس، قَدْرِ تو نَدانَد کَس
با سَنگ دلان مَنْشین، چون گوهرِ این کانی

ای از دل و جان رَسته، دست از دل و جان شُسته
از دامِ جهان جَسته، بازآ، که زِ بازانی

هم آبی و هم جویی، هم آب هَمی‌جویی
هم شیر و هم آهویی، هم بهتر ازیشانی

چند است زِتو تا جان، تو طُرفه تَری یا جان؟
آمیخته‌یی با جان، یا پَرتوِ جانانی؟

نورِ قَمَری در شب، قَند و شِکَری در لب
یارَب چه کسی، یارَب، اُعْجوبهٔ رَبّانی

هر دَم زِتو زیب و فَر، از ما دل و جان و سَر
بازار چُنین خوش تَر، خوش بِدْهی و بِسْتانی

از عشقِ تو جان بُردن، وَزْ ما چو شِکَر مُردن
زَهر از کَفِ تو خوردن، سَرچَشمهٔ حیوانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۷۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.