۳۱۰ بار خوانده شده
تو اِسْتِظْهارِ آن داری که رو از ما بِگَردانی
ولی چون کعبه بَرپَرَّد، کجا مانَد مُسلمانی؟
تو سُلطانیّ و جانْداری، تو هم آنیّ و آن داری
مَشوران مُرغِ جانها را، که ایشان را سُلَیمانی
فَلَک ایمِن زِهر غوغا، زمینْ پُر غارت و یَغما
وَلیکِن از فَلَک دارد زمینْ جمع و پَریشانی
زمینْ مانندِ تَن آمد، فَلَکْ چون عقل و جان آمد
تَن اَرْفَربه وَگَر لاغَر، زِجان باشد، هَمیدانی
چو تَن را عقل بُگْذارد، پَریشانی کُند این تَن
بگوید تَن که مَعْذورَم، تو رَفتی که نگهبانی
عِنایَتهایِ تو جان را، چو عقلِ عقلِ ما آمد
چو تو از عقل بَرگَردی، چه دارد عقل، عقلانی؟
شود یوسُف یکی گُرگی، شود موسی چو فرعونی
چو بیرون شُد رِکابِ تو، سَرآخُر گشت پالانی
چو ما دَستیم و تو کانی، بیاوَر هرچه میآری
چو ما خاکیم و تو آبی، بِرویان هرچه رویانی
تو جویاییّ و ناجویا، چو مِقْناطیسْ ای مولا
تو گویاییّ و ناگویا، چو اُصْطُرلاب و میزانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
ولی چون کعبه بَرپَرَّد، کجا مانَد مُسلمانی؟
تو سُلطانیّ و جانْداری، تو هم آنیّ و آن داری
مَشوران مُرغِ جانها را، که ایشان را سُلَیمانی
فَلَک ایمِن زِهر غوغا، زمینْ پُر غارت و یَغما
وَلیکِن از فَلَک دارد زمینْ جمع و پَریشانی
زمینْ مانندِ تَن آمد، فَلَکْ چون عقل و جان آمد
تَن اَرْفَربه وَگَر لاغَر، زِجان باشد، هَمیدانی
چو تَن را عقل بُگْذارد، پَریشانی کُند این تَن
بگوید تَن که مَعْذورَم، تو رَفتی که نگهبانی
عِنایَتهایِ تو جان را، چو عقلِ عقلِ ما آمد
چو تو از عقل بَرگَردی، چه دارد عقل، عقلانی؟
شود یوسُف یکی گُرگی، شود موسی چو فرعونی
چو بیرون شُد رِکابِ تو، سَرآخُر گشت پالانی
چو ما دَستیم و تو کانی، بیاوَر هرچه میآری
چو ما خاکیم و تو آبی، بِرویان هرچه رویانی
تو جویاییّ و ناجویا، چو مِقْناطیسْ ای مولا
تو گویاییّ و ناگویا، چو اُصْطُرلاب و میزانی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۴۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.