۶۰۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۵۰۱

گَرَم سیم و دِرَم بودی، مرا مونِس چه کم بودی؟
وَگَر یارَم فَقیرَسْتی زِ زَرْ فارغ، چه غَم بودی

خدایا حُرمَتِ مَردان، زِ دنیا فارِغَش گَردان
ازان گَر فارِغَسْتی او، زِپیشِ من چه کم بودی

نگارا گَر مرا خواهی، وَگَر هم دَرد و همراهی
مَکُن آه و مَخور حَسرت، که بَختَم مُحْتَشَم بودی

بُتا زیبا و نیکویی، رَها کُن این گدارویی
اگر چَشمِ تو سیرَسْتی، فَلَک ما را حَشَم بودی

زِ طَمْعِ آدمی باشد، که خویش از وِیْ چو بیگانه ست
وَگَر او‌‌ بی‌طَمَع بودی، همه کَس خال و عَم بودی

بیا چون ما شو ای مَهْ رو، نه نِعْمَت جو، نه دولت جو
گَر اِبْلیس این چُنین بودی، شَهْ و صاحِب عَلَم بودی

از ابلیسی جُدا بودی، سَقَطْ او را ثَنا بودی
جَفا او را وَفا بودی، سَقَم او را کَرَم بودی

زِهی اِقْبالِ دَرویشی، زِهی اَسْرارِ‌‌ بی‌خویشی
اگر دانستی‌یی، پیشَت همه هستی عَدَم بودی

جهانی هیچ و ما هیچان، خیال و خواب ما پیچان
وَگَر خُفته بِدانستی که در خوابَم، چه غَم بودی؟

خیالی بیند این خُفته، در اندیشه فرو رفته
وَگَر زین خوابِ آشفته بِجَستی، در نِعَم بودی

یکی زندانِ غَم دیده، یکی باغِ اِرَم دیده
وَگَر بیدار گشتی او، نه زندانْ نی اِرَم بودی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۵۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.