۲۹۸ بار خوانده شده
خواجه تُرُش مرا بگو سِرکه به چند میدَهی؟
هست شِکَرلبی اگر سِرکه به قَند میدَهی
گَر تو نمیخَریْ مَخَر می به هَوَس هَمیخَرَم
عاشق و بیخودم مرا هَرزه چه پَند میدَهی؟
پیش تَرآ تو ای پَری از تُرُشی تویی بَری
تاج و کَمَر عَطا کُنی بَختِ بُلند میدَهی
جان به هزار وَلوَله بَهرِ تو گشت حامِله
کاتشِ عشقِ خویش را تو به سِپَند میدَهی
چون فرهاد میکُشی جانِ مرا به کُهْ کَنی
وَرْنَه به دستِ جانِ من از چه کُلَند میدَهی؟
هر چه که میدَهیْ بِدِه بیخَبَر آن کسی که او
بر تو گُمان بَرَد که تو بَهرِ گَزَند میدَهی
بَرگِ گُلی هَمیبَری باغْ به پیش میکَشی
لاشه خَری هَمیبَری بیست سَمَنْد میدَهی
شاکرِ خِدمَتی ولی گاهْ زِ لااُبالییی
نی به گُنَه هَمیزنی نی به پَسَند میدَهی
چون سَرِ زید بِشْکَند چاره عَمرو میکُنی
چون به دِمشقْ قَحْط شُد آبْ به جَنْد میدَهی
چند بِگفتَمَت مگو لیک تو را گناه چیست؟
ای تو چو آسیا به تو آنچه دهند میدَهی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
هست شِکَرلبی اگر سِرکه به قَند میدَهی
گَر تو نمیخَریْ مَخَر می به هَوَس هَمیخَرَم
عاشق و بیخودم مرا هَرزه چه پَند میدَهی؟
پیش تَرآ تو ای پَری از تُرُشی تویی بَری
تاج و کَمَر عَطا کُنی بَختِ بُلند میدَهی
جان به هزار وَلوَله بَهرِ تو گشت حامِله
کاتشِ عشقِ خویش را تو به سِپَند میدَهی
چون فرهاد میکُشی جانِ مرا به کُهْ کَنی
وَرْنَه به دستِ جانِ من از چه کُلَند میدَهی؟
هر چه که میدَهیْ بِدِه بیخَبَر آن کسی که او
بر تو گُمان بَرَد که تو بَهرِ گَزَند میدَهی
بَرگِ گُلی هَمیبَری باغْ به پیش میکَشی
لاشه خَری هَمیبَری بیست سَمَنْد میدَهی
شاکرِ خِدمَتی ولی گاهْ زِ لااُبالییی
نی به گُنَه هَمیزنی نی به پَسَند میدَهی
چون سَرِ زید بِشْکَند چاره عَمرو میکُنی
چون به دِمشقْ قَحْط شُد آبْ به جَنْد میدَهی
چند بِگفتَمَت مگو لیک تو را گناه چیست؟
ای تو چو آسیا به تو آنچه دهند میدَهی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۹۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.