۳۴۱ بار خوانده شده

گوهر

وقت آنست که از خانه به بازار شویم
خرقه و سبحه فروشیم و بخمّار شویم

قدحی باده بنوشیم چه هوشیار، چه مست
همچنان از در خمّار به گلزار شویم

صبحگاهان بنشانیم ز سر رنج خمار
بعیادت بسر نرگس بیمار شویم

با پریروی پریزاد به گلگشت بهار
ناپدید از نظر خلق بیک بار شویم

بلبل آشفته و مستانه سراید غزلی
مست و آشفتهٔ آن بادهٔ گلنار شویم

واعظ شهر اگر منکر می خوردن ماست
ما هم از گفتهٔ او بر سر انکار شویم

محتسب گر نکند حلم و صفا با رندان
با دف و چنگ و نی‌اش در صف پیکار شویم

سودی از گفته ندیدیم مگر تا قدری
لب ز گفتار ببندیم و بکردار شویم

گوهر بحر عطائیم چو خود نشناسیم
گوهر خویش ز بیگانه خریدار شویم

ای صبوحی طلب عشق ز بیگانه مکن
می‌توانیم که اندر طلب یار شویم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:مبدأ برهان
گوهر بعدی:گلگون قبا، خونین کفن
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.