۳۳۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۴۹

من پیش ازین می‌خواستم گفتارِ خود را مُشتری
وَاکْنون‌ هَمی‌خواهم زِ تو کَزْ گفتِ خویشَم واخَری

بُت‌ها تَراشیدم بَسی بَهرِ فَریبِ هر کسی
مَستِ خَلیلَم من کُنون سیر آمدم از آزَری

آمد بُتی‌ بی‌رَنگ و بو دَستم مُعَطَّل شُد بِدو
اُستادِ دیگر را بِجو بَهرِ دُکانِ بُتگَری

دُکّان زِ خود پَرداختم اَنْگازها انداختم
قَدْرِ جُنون بِشْناختم زَ انْدیشه‌ها گشتم بَری

گَر صورتی آید به دل گویم بُرون رو ای مُضِلّ
تَرکیبِ او ویران کُنم گَر او نِمایَد لَمْتُری

کِی دَرخور لیلی بُوَد؟ آن کَس کَزو مَجنون شود
پایِ عَلَم آن کَس بُوَد کو راست جانی آن سَری
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۴۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۵۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.