۳۲۲ بار خوانده شده

همسفر

دیشب چمن خیال گل کرد
یا شاهد شعر جلوه‌گر بود؟

نی، نی، غلط است، گلشن عشق:
جولانگه مردم نظر بود

زیباچمنی چو فکر شاعر
آیینهٔ حُسن خودنگر بود

دامان هوا ز لطف شبنم
از روح فرشته شسته‌تر بود

در هر رگ گل فروغ مهتاب
روشنگر آیت هنر بود

هر لؤلؤ شبنم: عکس مه داشت
آغوش ستاره پُر قمر بود

آری: وزش نسیم گل‌ها
آهسته ولی جنون‌اثر بود

من پای گلی نشسته سرشار
بلبل سر شاخ نغمه‌گر بود

گرمیِّ امید و آتش شوق
هر لحظه به سینه شعله‌ور بود

دل آمدنش خیال می‌بست
جز عشق ز هر چه بی‌خبر بود

مژگان به رهش ستاره می‌ریخت
در سینهٔ آسمان شرر بود

یک‌بار تکان گلبنم خواند
دیدم که قیامتی دگر بود

خورشید ز سایهٔ گلی خاست
یا حور به جامهٔ بشر بود؟

یا او که دلم به انتظارش:
هر لحظه به فکر صد خطر بود

آری! به خدا بت من آن‌جا
چون نور به دیده جلوه‌گر بود

سرشار و به حُسن خویش مغرور
می بر کف و نشئه‌اش به سر بود

پیمانه به من گرفت و خندید
وآن هر دو لبش ز باده تر بود

گفتم: نستانم ار نگویی:
کاین‌جا به منت که راهبر بود؟

گفتا: به سلامت کسی نوش!
کآزادی و عشقش همسفر بود

زین‌بیش نمی‌توان سخن گفت
در عالم هوش همین‌قدر بود
کابل، ۵/۵/١٣٣۵
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:همرهان
گوهر بعدی:آفتاب خاوری...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.