۳۴۲ بار خوانده شده

آتشی در خرمن

عشق آمد و امن جانم گرفت
شحنهٔ شوقم گریبانم گرفت

عشوه‌ای فرمود چشم کافرش
زاهد دین گشت و ایمانم گرفت

رشته ای در کف ز زلف سر کشش
گرچه مشکل آمد آسانم گرفت

آفتابی گشت تابان در مهش
تحت و فوق و کاخ و ایمانم گرفت

از شراره آه و برق سینه سوز
آتشی در خرمن جانم گرفت

بس ز گلها بی‌وفائی دیده ام
خیمهٔ گل از گلستانم گرفت

چون صبوحی عاقبت لعل لبت
در میان آب حیوانم گرفت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:چشم نرگس
گوهر بعدی:تعبیر خواب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.