۳۲۱ بار خوانده شده

پیمان

نه ایوان آرزو دارم، نه می‌ترسم ز زندانی
پیام زندگی گویم ز انسانی به انسانی

چو منصور ار سخن گویم، به دارم می‌کشند این‌جا
ز بینایان نمی‌یابم یکی چشم سخن‌دانی

مرا آزردگیِّ دیگران آزرده می‌سازد
به قلب من خَلَد خاری که گیرد جا به دامانی

ز من پرسید رنج ناتوانان را، که می‌داند
زبان آرزوهای پریشان را پریشانی

سموم نامرادی نخل امیّدت نسوزاند
رسانی گر دلا جان حزینی را به جانانی

سر شوریده‌ای دارم که قربان وطن سازم
رفیقان! بسته‌ام با زندگانی طرفه‌پیمانی

نبرد زندگانی مسلک و ایثار می‌خواهد
نبرد گردنی «بارق» دم تیغ هوس‌رانی
کابل، بهار ١۳۳٦
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:پیر ریاکار
گوهر بعدی:پیمان تو
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.