۲۴۴ بار خوانده شده
دُزدید جُمله رَختِ ما لولیّ و لولی زادهیی
در هیچ مَسجد مَکْرِ او نَگْذشته سَجّادهیی
خِرقهیْ فَلَک دَه شاخ ازو بُرجِ قَمَر سوراخ ازو
وای اَرْ بِیُفتَد در کَفَشْ چون من سَلیمی سادهیی
زد آتش اَنْدَر عودِ ما بر آسْمان شُد دودِ ما
بِشْکَست باد و بودِ ما ساقی به نادِر بادهیی
در کارْ مشکل میکُند در بَحرْ مَنْزِل میکُند
جانْ قِصّه دل میکُند کو عاشقی دل دادهیی؟
دل داده آن باشد که او در صبر باشد سَخت رُو
نی چون تو گوشه گشتهیی در گوشهیی افتادهیی
در غُصّهیی افتادهیی تا خود کجا دلْ دادهیی
در آرزویِ قَحْبهیی یا وَسوَسهیْ قَوّادهیی
شَرمی بِدار از ریشِ خود از ریشِ پُرتَشویشِ خود
بسته دو چَشم از عاقِبَت در هَرزه لب بُگْشادهیی
خوب است عقلِ آن سَری در عاقِبَت بینی جَری
از حِرصْ وَزْ شهوت بَری در عاشقی آمادهیی
خامُش که مُرغِ گفتِ من پَرَّد سَبُک سویِ چَمَن
نَبْوَد گِرو در دفتری در حُجرهیی بِنْهادهیی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
در هیچ مَسجد مَکْرِ او نَگْذشته سَجّادهیی
خِرقهیْ فَلَک دَه شاخ ازو بُرجِ قَمَر سوراخ ازو
وای اَرْ بِیُفتَد در کَفَشْ چون من سَلیمی سادهیی
زد آتش اَنْدَر عودِ ما بر آسْمان شُد دودِ ما
بِشْکَست باد و بودِ ما ساقی به نادِر بادهیی
در کارْ مشکل میکُند در بَحرْ مَنْزِل میکُند
جانْ قِصّه دل میکُند کو عاشقی دل دادهیی؟
دل داده آن باشد که او در صبر باشد سَخت رُو
نی چون تو گوشه گشتهیی در گوشهیی افتادهیی
در غُصّهیی افتادهیی تا خود کجا دلْ دادهیی
در آرزویِ قَحْبهیی یا وَسوَسهیْ قَوّادهیی
شَرمی بِدار از ریشِ خود از ریشِ پُرتَشویشِ خود
بسته دو چَشم از عاقِبَت در هَرزه لب بُگْشادهیی
خوب است عقلِ آن سَری در عاقِبَت بینی جَری
از حِرصْ وَزْ شهوت بَری در عاشقی آمادهیی
خامُش که مُرغِ گفتِ من پَرَّد سَبُک سویِ چَمَن
نَبْوَد گِرو در دفتری در حُجرهیی بِنْهادهیی
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۳۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.