۲۰۳۵۷ بار خوانده شده

آخر شاهنامه

این شکسته چنگ بی قانون
رام چنگ چنگی شوریده رنگ پیر
گاه گویی خواب می‌بیند
خویش را در بارگاه پر فروغ مهر
طرفه چشم انداز شاد و شاهد زرتشت
یا پری زادی چمان سرمست
در چمنزاران پاک و روشن مهتاب می‌بیند
روشنی‌های دروغینی
کاروان شعله‌های مرده در مرداب
بر جبین قدسی محراب می‌بیند
یاد ایام شکوه و فخر و عصمت را
می‌سراید شاد
قصهٔ غمگین غربت را
هان، کجاست
پایتخت این کج آیین قرن دیوانه؟
با شبان روشنش چون روز
روزهای تنگ و تارش، چون شب اندر قعر افسانه
با قلاع سهمگین سخت و سِتوارش
با لئیمانه تبسم کردن دروازه‌هایش،‌ سرد و بیگانه
هان، کجاست؟
پایتخت این دژایین قرن پر آشوب
قرن شکلک چهر
بر گذشته از مدار ماه
لیک بس دور از قرار مهر
قرن خون آشام
قرن وحشتناک‌تر پیغام
کاندران با فضلهٔ موهوم مرغ دور پروازی
چار رکن هفت اقلیم خدا را در زمانی بر می‌آشوبند
هر چه هستی، هر چه پستی، هر چه بالایی
سخت می‌کوبند پاک می‌روبند
هان، کجاست؟
پایتخت این بی آزرم و بی آیین قرن
کاندران بی گونه‌ای مهلت
هر شکوفهٔ تازه رو بازیچهٔ باد است
همچنان که حرمت پیران میوهٔ خویش بخشیده
عرصهٔ انکار و وهم و غدر و بیداد است
پایتخت این‌چنین قرنی
کو؟
بر کدامین بی نشان قله ست
در کدامین سو؟
دیده بانان را بگو تا خواب نفریبد
بر چکاد پاسگاه خویش،‌ دل بیدار و سر هشیار
هیچشان جادویی اختر
هیچشان افسون شهر نقرهٔ مهتاب نفریبد
بر به کشتی‌های خشم بادبان از خون
ما، برای فتح سوی پایتخت قرن می آییم
تا که هیچستان نه توی فراخ این غبار آلود بی غم را
با چکاچاک مهیب تیغهامان، تیز
غرش زهره دران کوسهامان، سهم
پرش خارا شکاف تیرهامان،‌ تند
نیک بگشاییم
شیشه‌های عمر دیوان را
از طلسم قلعهٔ پنهان، ز چنگ پاسداران فسونگرشان
جَلد برباییم
بر زمین کوبیم
ور زمین گهوارهٔ فرسودهٔ آفاق
دست نرم سبزه‌هایش را به پیش آرد
تا که سنگ از ما نهان دارد
چهره‌اش را ژرف بشخاییم
ما
فاتحان قلعه‌های فخر تاریخیم
شاهدان شهرهای شوکت هر قرن
ما
یادگار عصمت غمگین اعصاریم
ما
راویان قصه‌های شاد و شیرینیم
قصه‌های آسمان پاک
نور جاری، آب
سرد تاری،‌ خاک
قصه‌های خوش‌ترین پیغام
از زلال جویبار روشن ایام
قصه‌های بیشهٔ انبوه، پشتش کوه، پایش نهر
قصه‌های دست گرم دوست در شب‌های سرد شهر
ما
کاروان ساغر و چنگیم
لولیان چنگمان افسانه گوی زندگی‌مان،‌ زندگی‌مان شعر و افسانه
ساقیان مست مستانه
هان، کجاست
پایتخت قرن؟
ما برای فتح می آییم
تا که هیچستانش بگشاییم
این شکسته چنگ دلتنگ محال اندیش
نغمه پرداز حریم خلوت پندار
جاودان پوشیده از اسرار
چه حکایت‌ها که دارد روز و شب با خویش
ای پریشانگوی مسکین! پرده دیگر کن
پور دستان جان ز چاه نابرادر در نخواهد برد
مُرد، مُرد، او مُرد
داستان پور فرخزاد را سر کن
آن که گویی ناله‌اش از قعر چاهی ژرف می‌اید
نالد و موید
موید و گوید
آه، دیگر ما
فاتحان گوژپشت و پیر را مانیم
بر به کشتی‌های موج بادبان از کف
دل به یاد بره‌های فرّهی، در دشت ایام ِ تهی، بسته
تیغهامان زنگخورد و کهنه و خسته
کوسهامان جاودان خاموش
تیرهامان بال بشکسته .
ما
فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
با صدایی ناتوان‌تر زآنکه بیرون آید از سینه
راویان قصه‌های رفته از یادیم
کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را
گویی از شاهی ست بیگانه
یا ز میری دودمانش منقرض گشته
گاهگه بیدار می‌خواهیم شد زین خواب جادویی
همچو خواب همگنان غار،
چشم می‌مالیم و می‌گوییم: آنک، طرفه قصر زرنگار
صبح شیرینکار
لیک بی مرگ است دقیانوس
وای، وای، افسوس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:بی دل
گوهر بعدی:قولی در ابوعطا
نظرها و حاشیه ها
ناشناس
۱۴۰۲/۳/۳ ۰۹:۵۹

با سلام
منظور از "چنگ چنگی شوریده" چیست

رضا فراهانی
۱۴۰۱/۶/۱۴ ۱۴:۴۱

در قسمت عرصهٔ انکار و وهم و غدر و بیداد است بجایی وهم درستش وهن می باشد خود شاعر هم وهن خوانده

مینوچهر
۱۴۰۱/۳/۱۵ ۰۷:۲۸

ضمنا “ دیده بانان را بگو ……” صحیح است نه آنطور که آمده” دیده به آنان را بگو…”

گوهرین: با سلام و احترام. اصلاح شد.

حجت االه عباسی
۱۴۰۱/۱/۱۶ ۰۲:۱۴

سه مورد اشتباه تایپی
با قلاع سهمگین سخت و استوارش (سِتوارش)
چهره‌اش را ژرف بشخاییم (بشخافیم)
سرد تاریک (تاری)،‌خاک

گوهرین: با سلام و احترام و تشکر از حسن توجه شما. مورد اول و سوم اصلاح شدند. اما در مورد دوم، خوانش شعر با صدای شاعر به همین شکل است.

ناشناس
۱۴۰۱/۱/۱۶ ۰۲:۰۸

با صدایی ناتوان‌تر زآنکه بیرونید از سینه

بیرونید اشتباه تایپی است صحیحش بیرون آید است

گوهرین: با سلام و احترام و تشکر از حسن توجه شما. اصلاح شد.

ناشناس
۱۴۰۰/۱۲/۲۳ ۱۰:۲۱

این را استاد اخوان ثالث در کاست قاصدک با صدای خودش و موسیقی عالی استاد درخشانی خوانده است

ناشناس
۱۴۰۰/۱/۱۵ ۰۱:۵۰

ما راویان قصه های رفته از یادیم

علیرضا
۱۳۹۹/۹/۱۱ ۰۹:۱۹

ما یادگار عصمت غمگین اعصاریم