۳۲۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۱۶

بُرو بُرو که به بُز لایِق است بُزغاله
بُرو که هست زِ گاوانْ حَیاتِ گوساله

بُرو بُرو که خَران گَلِّه گَلِّه جمع شُدند
خَرِ جوان و خَرِ پیر و خُر دو یک ساله

زِ ناله تو مرا بویِ خَر‌ هَمی‌آید
که خَر کُند به عَلَف زار و ماده خَر ناله

دِماغِ پاک بِبایَد برایِ مُشک و عَبیر
گلوله‌هایِ پَلیدی برایِ جَلّاله

دَران زمان که خَرانْ بولِ خَر به بو گیرند
زِهی زمان و زِهی حالَت و زِهی حاله

مَیا مَیا که به میدانِ دلْ خَران نَرَسَند
به صد هزار حِیَل می‌رَسَند خَیّاله

دَلاله کیست؟ بِلیسْ این عروسِ دنیا را
عَروس را تو قیاسی بِکُن زِ دَلّاله

خَموش باش سُخَن شَرط نیست طالِب را
که او زِ اشارتِ ابرو رَسَد به دُنباله
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۱۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.