۱۳۴۹ بار خوانده شده

قهر

نگه دگر به سوی من چه می کنی ؟
چو در بر رقیب من نشسته ای

به حیرتم که بعد از آن فربیها
تو هم پی فریب من نشسته ای




به چشم خویش دیدم آن شب ای خدا
که جام خود به جام دیگری زدی

چو فال حافظ آن میانه باز شد
تو فال خود به نام دیگری زدی




برو ... برو ... به سوی او ، مرا چه غم
تو آفتابی ... او زمین ... من آسمان

بر او بتاب ز آنکه من نشسته ام
به ناز روی شانهٔ ستارگان




بر او بتاب زآنکه گریه می کند
در این میانه قلب من به حال او

کمال عشق باشد این گذشتها
دل تو مال من ، تن تو مال او




تو که مرا به پرده ها کشیده ای
چگونه ره نبرده ای به راز من ؟

گذشتم از تن تو زآنکه در جهان
تنی نبود مقصد نیاز من




اگر بسویت این چنین دویده ام
به عشق عاشقم نه بر وصال تو

به ظلمت شبان بی فروغ من
خیال عشق خوشتر از خیال تو




کنون که در کنار او نشسته ای
تو و شراب و دولتِ وصال او !

گذشته رفت و آن فسانه کهنه شد
تن تو ماند و عشق ِبی زوال او !
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ستیزه
گوهر بعدی:تشنه
نظرها و حاشیه ها
Ayda
۱۳۹۹/۷/۲۶ ۲۲:۳۷

میشه معنی اش را بگید؟؟؟

گوهرین: با سلام و احترام. متاسفانه در حال حاضر توانایی نوشتن شرح و تفسیر بر آثار را نداریم.