۹۰۰ بار خوانده شده

موج

تو در چشم من همچو موجی
خروشنده و سرکش و ناشکیبا

که هر لحظه ات می کشاند به سویی
نسیم هزار آرزوی فریبا




تو موجی
تو موجی و دریای حسرت مکانت

پریشانِ رنگین افقهای فردا
نگاه مه آلودهٔ دیدگانت




تو دائم به خود در ستیزی
تو هرگز نداری سکونی

تو دائم ز خود می گریزی
تو آن ابر آشفتهٔ نیلگونی




چه می شد خدا یا ...
چه می شد اگر ساحلی دور بودم ؟

شبی با دو بازوی بُگشودهٔ خود
تو را می ربودم ... تو را می ربودم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:یاد ِ یک روز
گوهر بعدی:شوق
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.