۱۲۷۲ بار خوانده شده

شب و هوس

در انتظار خوابم و صد افسوس
خوابم به چشم باز نمی آید

اندوهگین و غم زده می گویم
شاید ز روی ناز نمی آید




چون سایه گشته خواب و نمی افتد
در دامهای روشن چشمانم

می خواند آن نهفته ی نامعلوم
در ضربه های نبض پریشانم




مغروق این جوانی معصومم
مغروق لحظه های فراموشی

مغروق این سلام نوازش بار
در بوسه و نگاه و هم آغوشی




می خواهمش در این شب تنهایی
با دیدگان گمشده در دیدار

با درد ، درد ساکت زیبایی
سرشار ، از تمامی خود سرشار




می خواهمش که بفشردم بر خویش
بر خویش بفشرد من شیدا را

بر هستیم بپیچد ، پیچد سخت
آن بازوان گرم و توانا را




در لابلای گردن و موهایم
گردش کند نسیم نفس هایش

نوشد ، بنوشد که بپیوندم
با رود تلخ خویش به دریایش




وحشی و داغ و پر عطش و لرزان
چون شعله های سرکش بازیگر

در گیردم ، به همهمه در گیرد
خاکسترم بماند در بستر




در آسمان روشن چشمانش
بینم ستاره های تمنا را

در بوسه های پر شررش جویم
لذات آتشین هوس ها را




می خواهمش دریغا ، می خواهم
می خواهمش به تیره ، به تنهایی

می خوانمش به گریه ، به بی تابی
می خوانمش به صبر ، شکیبایی




لب تشنه می دود نگهم هر دم
در حفره های شب ، شب بی پایان

او ، آن پرنده ، شاید می گرید
بر بام یک ستاره ی سرگردان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر بعدی:شعلهٔ رمیده
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.