۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۴۰۰

گُل را نِگَر زِ لُطفْ سویِ خار آمده
دلْ ناز و باز کرده و دِلْدار آمده

مَهْ را نِگَر بَرآمَده مهمانِ شب شُده
دامَن کَشان زِ عالَمِ اَنْوار آمده

خورشید را نِگَر که شَهَنْشاهِ اَخْتَر است
از بَهرِ عُذرِ گازُرِ غَمْ خوار آمده

مَنْگَر به نُقطه خوار تو آن را نِگَر که دوست
اَنْدَر طَوافِ نُقطه چو پَرگار آمده

آن دِلْبَری که دلْ زِ همه دِلْبَران رُبود
اَنْدَر وِثاقِ این دلِ بیمار آمده

این عشقْ هَمچو روح دَرین خاکْدانْ غریب
مانندِ مُصْطفاست به کُفّار آمده

همچون بهارْ سویِ درختانِ خُشکِ ما
آن نوبهارِ حُسن به ایثار آمده

پنهان بُوَد بهار ولی در اَثَر نِگَر
زو باغْ زنده گشته و در کار آمده

جان را اگر نبینی در دِلْبَران نِگَر
با قَدِّ سَرو و رویِ چو گُلْنار آمده

گَر عشق را نبینی در عاشقان نِگَر
مَنصوروار شادْ سویِ دار آمده

در عینِ مرگ چَشمه آبِ حَیات دید
آن چَشمه‌یی که مایه دیدار آمده

آمد بهارِ عشق به بُستانِ جانْ دَرآ
بِنْگَر به شاخ و بَرگ به اِقْرار آمده

اِقْرار می‌کنند که حَشْر و قیامَت است
آن مُردگانِ باغْ دِگَربار آمده

ای دل زِ خود چو باخَبَری رو خَموش کُن
چون‌ بی‌خَبَر مَباش به اِخْبار آمده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۴۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.