۳۶۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۹۸

آن دَم که دَررُبایَد، باد از رُخِ تو پَرده
زنده شود، بِجُنبَد، هر جا که هست مُرده

از جنگْ سویِ ساز آ، وَزْ ناز و خشمْ بازآ
ای رَخْت‌هایِ خود را از رَختِ ما نَوَرده

ای بَخت و بامُرادی، کَنْدَر صَبوحِ شادی
آن جامِ کیْقُبادی، تو داده، ما بِخورده

اندیشه کرد سَیرانْ در هَجْر و گشت سَکْران
صافَت چگونه باشد، چون جانْ فَزاست دُردِه

تو آفتابِ مایی، از کوه اگر بَرآیی
چه جوش‌ها بَرآرَد، این عالَمِ فَسُرده

ای دوشْ لب گُشاده، دادِ نَبات داده
خوش وَعده‌یی نَهاده، ما روزها شِمُرده

بر باده و بر اَفْیون، عشقِ تو بَرفُزوده
وَزْ آفتاب و از مَهْ، رویَت گِرو بِبُرده

ای شیرِ هر شکاری، آخِر رَوا نداری
دلْ را به خُرده گیری، سوزیش هَمچو خُرده

گر چه دَرین جهانَم، فتوی نداد جانم
گِرد و دراز گشتنْ بر طَمْعِ نیم گِرده

ای دوست چند گویی، که از چه زَردْرویی
صَفرایی اَم، بَرآرَم در شورِ خویش زَرده

کِی رَغْمِ چَشمِ بَد را، آری تو جَعْدِ خود را
کین را به تو سِپُردم، ای دلْ به ما سِپُرده

نی با تو اِتّفاقَم، نی صبر در فِراقَم
ز آسیبِ این دو حالَت، جان می‌شود فَشُرده

هم تو بگو که گفتَت، کَالنَّقْشِ فِی الْحَجَر شُد
گفتارِ ما زِ دل‌ها، زو می‌شود سِتُرده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.