۱۶۱۸ بار خوانده شده

رو به غروب

ریخته سرخ غروب
جابجا بر سر سنگ.
کوه خاموش است.
می خروشد رود.
مانده در دامن دشت
خرمنی رنگ کبود.
سایه آمیخته با سایه.
سنگ با سنگ گرفته پیوند.
روز فرسوده به ره می گذرد.
جلوه گر آمده در چشمانش
نقش اندوه پی یک لبخند.
جغد بر کنگره ها می خواند.
لاشخورها، سنگین،
از هوا، تک تک ، آیند فرود:
لاشه ای مانده به دشت
کنده منقار ز جا چشمانش،
زیر پیشانی او
مانده دو گود کبود.
تیرگی می آید.
دشت می گیرد آرام.
قصه رنگی روز
می رود رو به تمام.
شاخه ها پژمرده است.
سنگ ها افسرده است.
رود می نالد.
جغد می خواند.
غم بیاویخته با رنگ غروب.
می تراود ز لبم قصه سرد:
دلم افسرده در این تنگ غروب.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:دیوار
گوهر بعدی:روشن شب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.