۱۳۲۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۹۷

ای گِردِ عاشقانَت از رَشکْ تَخته بَسته
وِیْ جُمله عاشقانَت از تَخت و تَخته رَسته

صد مُطْرِقه کَشیده در یک قَدَحْ بِکَرده
صد زین قَدَح کَشیده، چون عاقلانْ نِشَسته

یک ریسْمان فَکَندی، بُردیم بر بلندی
من در هوا مُعَلَّق، وان ریسَمانْ گُسَسته

از آهوانِ چَشمَت ای بَس که شیرِ عشقت
هم پوست بَردَریده، هم استخوانْ شِکَسته

دیدن به خواب در شب ماهِ تو را مُبارک
وَزْ بامْدادْ رویَت دیدن زِهی خُجَسته

ای بَندهٔ کَمینَت، گشته چو آبْگینه
بِشْکَسته آبگینه، صد دست و پا بِخَسته

در حُسنِ شَمسِ تبریز، دُزدیده بِنْگَریدَم
زِه گفتم و زِ غَیرت تیر از کَمان بِجَسته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.