۳۱۷ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۹۲

ای کَهْرُبایِ عشقَت، دل را به خود کَشیده
دل رفته، ما پِیِ دلْ چون بی‌دلان دَویده

دُزدیده دل زِ حُسنَت، از عشقْ جامه واری
تا شِحْنهٔ فِراقَت دَستانِ دلْ بُریده

از بَس شِکَر که جانم از مصرِ عشق خورده
نِی را زِ نالهٔ من در جانْ شِکَر دَمیده

در سایه‌هایِ عشقت، ای خوش هُمایِ عَرشی
هر لحظه بازِ جان‌ها تا عَرشْ بَرپَریده

ای شادْ مَرغْزاری، کان جاست وَرْد و نسرین
از آبِ عشق رُسته، وین آهوانْ چَریده

دیده ندیده خود را، وَاکْنون زِ آیِنِه‌یْ تو
هر دیده خویشتن را در آینه بِدیده

سُرنایِ دولتِ تو، ای شَمسِ حَقِّ تبریز
گوشِ رَبابِ جانی بَرتافته شنیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۹۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.