۸۹۷ بار خوانده شده
شب
سراسر
زنجيرِ زنجره بود
تا سحر،
سحرگه
بهناگاه با قُشَعْريرهی درد
در لطمهی جانِ ما
جنگل
از خواب واگشود
مژگانِ حيرانِ برگش را
پلکِ آشفتهی مرگش را،
و نعرهی اُزگَلِ ارّه زنجيری
سُرخ
بر سبزیِ نگرانِ دره
فروريخت.
□
تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم
دلشکسته
بهترکِ کوه گفتيم.
۱۲ شهريورِ ۱۳۷۲
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
سراسر
زنجيرِ زنجره بود
تا سحر،
سحرگه
بهناگاه با قُشَعْريرهی درد
در لطمهی جانِ ما
جنگل
از خواب واگشود
مژگانِ حيرانِ برگش را
پلکِ آشفتهی مرگش را،
و نعرهی اُزگَلِ ارّه زنجيری
سُرخ
بر سبزیِ نگرانِ دره
فروريخت.
□
تا به کسالتِ زردِ تابستان پناه آريم
دلشکسته
بهترکِ کوه گفتيم.
۱۲ شهريورِ ۱۳۷۲
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:آن روز در اين وادی...
گوهر بعدی:بر کدام جنازه زار میزند...؟
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.