۵۲۰ بار خوانده شده
میشناسی ــ به خود گفتهام ــ
همانم که تو را سُفتهام
بسی پیش از آنکه خدا را تنهایی آدمکش بر سرِ رحم آرد:
بسی پیش از آن که جانِ آدم را
پوکترین استخوانِ تنش همدمی شود بُرَنده
جامه به سیب و گندم بَردَرنده
ازراهدربَرنده
یا آزادکننده به گردنکشی. ــ
غضروفپارهی جُداسری.
□
میشناسی ــ به خود گفتهام ــ
همانم که تو را ساختهام تو را پرداختهام
غَرّهسرترین و خاکسارترین. ــ
مهری بیداعیه به راهت آورد
گرفتات
آزادت کرد
بازت داشت
بر پایت داشت
و آنگاه
گردنفراز
به پای غرورآفرینَت سر گذاشت.
□
میشناسی، میدانم همانم.
۵ شهریورِ ۱۳۶۸
خانهی دهکده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
همانم که تو را سُفتهام
بسی پیش از آنکه خدا را تنهایی آدمکش بر سرِ رحم آرد:
بسی پیش از آن که جانِ آدم را
پوکترین استخوانِ تنش همدمی شود بُرَنده
جامه به سیب و گندم بَردَرنده
ازراهدربَرنده
یا آزادکننده به گردنکشی. ــ
غضروفپارهی جُداسری.
□
میشناسی ــ به خود گفتهام ــ
همانم که تو را ساختهام تو را پرداختهام
غَرّهسرترین و خاکسارترین. ــ
مهری بیداعیه به راهت آورد
گرفتات
آزادت کرد
بازت داشت
بر پایت داشت
و آنگاه
گردنفراز
به پای غرورآفرینَت سر گذاشت.
□
میشناسی، میدانم همانم.
۵ شهریورِ ۱۳۶۸
خانهی دهکده
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:پرتوی که میتابد از کجاست؟
گوهر بعدی:ای کاش آب بودم...
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.