۱۷۰۶ بار خوانده شده

شبانه

برای ضیاءالدین جاوید

یَلِه
بر نازُکای چمن
رها شده باشی
پا در خُنکای شوخِ چشمه‌یی،
و زنجره
زنجیره‌ی بلورینِ صدایش را ببافد.

در تجرّدِ شب
واپسین وحشتِ جانت
ناآگاهی از سرنوشتِ ستاره باشد
غمِ سنگینت
تلخی ساقه‌ی علفی که به دندان می‌فشری.

همچون حبابی ناپایدار
تصویرِ کاملِ گنبدِ آسمان باشی
و رویینه
به جادویی که اسفندیار.
مسیرِ سوزانِ شهابی
خطِّ رحیل به چشمت زند،
و در ایمن‌تر کُنجِ گمانت
به خیالِ سستِ یکی تلنگر
آبگینه‌ی عمرت
خاموش
درهم شکند.

مهرِ ۱۳۵۳
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:ضیافت
گوهر بعدی:در شب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.