۵۲۵ بار خوانده شده

بر خاک ِ جدي ايستادم ...

بر خاکِ جدی ایستادم
و خاک، به‌سانِ یقینی
استوار بود.
به ستاره شک کردم
و ستاره در اشکِ شکِ من درخشید.

و آنگاه به خورشید شک کردم که ستارگان را
همچون کنیزکانِ سپیدرویی
در حرم‌خانه‌ی پُرجلالش نهان می‌کرد.



دیوارها زندان را محدود می‌کند،
دیوارها زندان را محدودتر نمی‌کند.

میانِ دو زندان
درگاهِ خانه‌ی تو آستانه‌ی آزادی‌ست،
لیکن در آستانه
تو را
به قبولِ یکی از این دو
از خود اختیاری نیست.

۱۳۳۶

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:معاد
گوهر بعدی:کوچه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.