۱۴۶۹۶ بار خوانده شده

دیگر تنها نیستم

بر شانه‌یِ من کبوتری‌ست که از دهانِ تو آب می‌خورد
بر شانه‌یِ من کبوتری‌ست که گلوی مرا تازه می‌کند.
بر شانه‌یِ من کبوتری‌ست باوقار و خوب
که با من از روشنی سخن می‌گوید
و از انسان ــ که رب‌النوعِ همه خداهاست.

من با انسان در ابدیتی پُرستاره گام می‌زنم.



در ظلمت حقیقتی جنبشی کرد
در کوچه مردی بر خاک افتاد
در خانه زنی گریست
در گاهواره کودکی لبخندی زد.

آدم‌ها هم‌تلاشِ حقیقت‌ند
آدم‌ها همزادِ ابدیت‌ند
من با ابدیت بیگانه نیستم.



زندگی از زیرِ سنگ‌چینِ دیوارهای زندانِ بدی سرود می‌خواند
در چشمِ عروسک‌های مسخ، شب‌چراغِ گرایشی تابنده است
شهرِ من رقصِ کوچه‌هایش را بازمی‌یابد.

هیچ کجا هیچ زمان فریادِ زندگی بی‌جواب نمانده است.
به صداهای دور گوش می‌دهم از دور به صدای من گوش می‌دهند
من زنده‌ام
فریادِ من بی‌جواب نیست، قلبِ خوبِ تو جوابِ فریادِ من است.



مرغِ صداطلاییِ من در شاخ و برگِ خانه‌ی توست
نازنین! جامه‌ی خوبت را بپوش
عشق، ما را دوست می‌دارد
من با تو رؤیایم را در بیداری دنبال می‌گیرم
من شعر را از حقیقتِ پیشانیِ تو درمی‌یابم

با من از روشنی حرف می‌زنی و از انسان که خویشاوندِ همه خداهاست

با تو من دیگر در سحرِ رؤیاهایم تنها نیستم.

۱۳۳۴

اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:تو را دوست می‌دارم
گوهر بعدی:سرچشمه
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.