۵۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۷۹

بِده آن بادهٔ جانی، که چُنانیم همه
که میْ از جام و سَر از پایْ ندانیم همه

همه سَرسَبزتَر از سوسن و از شاخِ گُلیم
روحِ مُطْلَق شُده و تابِشِ جانیم همه

همه دربَندِ هوایَند و هوا بَندهٔ ماست
که بُرون رفته ازین دورِ زمانیم همه

هَمچو سُرنا بِخُروشیم به شِکَّر لبِ یار
همه دُکّان بِفُروشیم، که کانیم همه

تابِ مَشرق تَنِ ما را مَثَلِ سایه بِخورْد
که به صورت مَثَلِ کَوْن و مَکانیم همه

زَعفَرانِ رُخِ ما، از حَذَرِ چَشم بَد است
ما حَریفِ چَمَن و لاله سِتانیم همه

مُصْحَف آریم و به ساقی همه سوگند خوریم
که جُز از دست و کَفَت، میْ نَسِتانیم همه

هر کِه جان دارد، از گُلْشَنِ جانْ بوی بَرَد
هر کِه آن دارد، دریافت که آنیم همه

دلِ ما چون دلِ مُرغ است، زِ اندیشه بُرون
که سَبُک دل شُده زان رَطْلِ گِرانیم همه

مَلِکانْ تاجِ زَر از عشقِ رَهِ ما بِدَهند
که کَمَربَخش تَر از بَختِ جوانیم همه

جانِ ما را به صَفِ اوَّل پیکار طَلَب
زان که در پیش رَوی، تیر و سِنانیم همه

در پَسِ پَردهٔ ظُلْماتِ بَشَر نَنْشینیم
زان کِه چون نورِ سَحَر، پَرده دَرانیم همه

شام بودیم، زِ خورشیدِ جهان صُبح شُدیم
گُرگ بودیم، کُنون شُهره شَبانیم همه

شَمسِ تبریز چو بِنْمود رُخِ جانْ آرای
سویِ او با دل و جان، هَمچو رَوانیم همه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۸۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.