۴۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۷۸

صد خُمار است و طَرَب، در نَظَرِ آن دیده
که در آن رویْ نَظَر کرده بُوَد دُزدیده

صد نَشاط است و هَوَس، در سَرِ آن سَرمَستی
که رُخِ خود به کَف پاش بُوَد مالیده

عشوه و مَکْرِ زمانه، نَپَذیرد گوشی
که سلام از لبِ آن یار بُوَد بِشْنیده

پیچِ زُلْفَش چو ندیدی، تو بُرو مَعْذوری
ای تو در نیک و بَدِ دورِ زمان پیچیده

نِی تَراشی است که اَنْدَر نِیِ صورت بِدَمَد
هیچ دیدی تو نِیی بی‌نَفَسی نالیده؟

گَر بِدانَد که حَریفِ لبِ کِه خواهد شُد
کِی بِرَنجَد زِ بُریدن، قَلَمِ بالیده؟

گَر بُپرسَند چه فَرق است میانِ تو و غیر؟
فَرقْ این بَس که تویی فَرقِ مرا خاریده

جُرعهٔ کُن فَیَکون بر سَرِ آن خاکْ بِریخت
لبِ عُشّاقِ جهان، خاکِ تو را لیسیده

شَمسِ تبریز تو را عشق شِناسَد نه خِرَد
بر دَمِ بادِ بهاری نَرَسَد پوسیده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۷
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۷۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.