۷۱۸۱ بار خوانده شده

مهتاب

می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
نیست یکدم شکند خواب به چشم کس ولیک
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
نگران با من استاده سحر.
صبح میخواهد از من
کز مبارک دم او آورم این قوم به جان باخته را بلکه خبر.
در جگر لیکن خاری
از ره این سفرم می شکند.
نازک آرای تن ساق گلی
که به جان اش کشتم
و به جان دادم اش آب.
ای دریغا! به برم می شکند.
دست ها می سایم
تا دری بگشایم.
بر عبث می پایم
که به در کس آید.
در و دیوار به هم ریخته شان
بر سرم می شکند.
می تراود مهتاب
می درخشد شب تاب
مانده پای آبله از راه دراز
بر دم دهکده مردی تنها
کوله بارش بر دوش
دست او بر در، می گوید با خود:
غم این خفته چند
خواب در چشم ترم می شکند.
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:آنکه می گرید
گوهر بعدی:در شب تیره
نظرها و حاشیه ها
لئو
۱۴۰۰/۱۲/۱۶ ۱۳:۵۴

می تراود مهتاب:
موضوع این شعر ، توصیف سرگذشت ورود شعر “نو” توسط نیما، طی منظره ای سورئالیسم به ادبیات فارسی است.
دهکده و شبی که به زیبایی توصیف می شود شبی شاعرانه و تصویر شعر کلاسیک از دو مصرع (پانزده واجی) که قرینه های هجایی همدیگر به سبک قدیم به نظر می رسند.
شب یک وضعیت یکنواختی است که پایان یک دوره یا سنت(نظام قدیم شعر) واقع می شود.
و “سحرگاه” آن، لحظات کوشش های نیما برای یافتن یک “در” یعنی گشودن یک باب یا مد یا روش بیان است تا به “سپیده”ی (شعر نو) برسد.
شاعر از اهالی این دهکده، به جستجو و مکاشفه ای (در هنر مدرن) رفته و با کوله باری برگشته است.
منظور از “صبح”، هنر پیشگام (طلیعه دار) است.
“صبحدم” هنر معاصر که “ایجاب می کند” و از او می خواهد تا او دستاورد این سفر را به قوم پارس(شعر کهن) بنماید.
انسجام و اجزای شعر کلاسیک که در روش جدید، نزد او می شکند و برای او شکستن این شاخه گل (یعنی سنت شکنی بیت و مصراع شعر قدیم) دردناک است.
و ساختارهای قدیم(درودیوارهای شکسته) در این تقلا و پی کنی، بر سرش آوار می شوند.
“دست او بر در” یعنی باب و شیوه ی بیان نیما در آغاز برگشتن به جمع است که به دست و در پیش می گیرد.
واژه ی “دم” در شعر، در بیش از دو-سه معنا آمده است یکی “دمیدن”(دمش هوا در صور) و طلوع و فروغ) که هشیار کننده اند. و نیز معنای(لحظه، نفس، انسان) که از این حال جدایشان کند و در ترکیب “صبح-دم” یعنی آوانگارد و هنر طلیعه دار، است.
و در ترکیب “قوم به جان باخته”که دم احیاگر آوانگارد در وجود محتضر شعر قدیم، دمانده بشود تا جان بگیرد.
“چشم تر”، نگاه تازه است گریه نیست. یعنی یکنواختی نظم قدیم در نگاه تازه ی شاعر، شکسته می شود.

ناشناس
۱۴۰۰/۴/۱۲ ۱۴:۱۰

شاهکار شعر معاصر