۳۰۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۶۷

تا چه عشق است آن صَنَم را با دلِ پُرخون شُده
هر زمان گوید که چونی؟ ای دلِ بی‌چون شُده

دَم به دَم او کَفِّ خود را از دِلَم پُرخون کُند
تا زِ دستِ دست او خونِ دِلَم جَیحون شُده

نام عاشق بر من و او را زِ من خود صبر نیست
عشقِ معشوقم زِ حَدِّ عشقِ من اَفْزون شُده

چون که کردم رو به بالا، من بِدیدم یک مَهی
فِتْنهٔ خورشید گشته، آفَتِ گَردون شُده

ذَرّه‌ها اَنْدَر هوا و قطره‌ها در بَحْرها
در دِماغِ عاشقانَش، باده و اَفْیون شُده

واعِظِ عقل اَنْدَرآمد، من نَصیحَت کَردمَش
خیز مَجْلِس سرد کردی، ای چو افلاطون شُده

پیشِ شَمسُ الدّینِ تبریزی بُرو کَزْ رَحْمَتَش
مُردگانِ کُهنه بینی عاشق و مَجنون شُده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.