۳۴۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۳۵۲

یک جام زِ صد هزار جانْ بِهْ
بَرخیز و قُماشِ ما گِرو نِهْ

ما از خودِ خویش توبه کردیم
ما هیچ نمی‌رَویم از این دِهْ

یک رنگ کُند شرابْ ما را
تا هر دو یکی شود، کِه و مِهْ

دَرویش زِ خویشتن تَهی شُد
پُردِهْ تو شرابِ فَقر، پُردِهْ

بَرخیز و به زِه کُن آن کَمان را
ماییم کَمان و باده چون زِهْ

برجایْ بِمانْد عقلِ پُرفِعْل
این است سِزایِ پیرِ فَربه

ما غَم نخوریم، خود کِه دیده‌ست؟
تو بار کَشیّ و او کُند عِه

بُگْریز زِغَم، به سویِ شَهْ رو
وَزْ خانهٔ عاریَت بُرون جِهْ
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۳۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.