۲۶۰ بار خوانده شده

التمثیل فی احوال المنجّم الجاهل عندالملک العالم

بود وقتی منجّمی کانا
همچو اهل زمانه نابینا

پادشاهی ورا به خدمت خواند
گاه و بی‌گاه پیش خود بنشاند

پادشا مر ورا سؤالی کرد
مشکلش از ره محالی کرد

پادشا زیرک و جهان‌بین بود
ظاهر و باطنش پر از دین بود

گفت روزی برای خود بگزین
رو به تقویم حال خویش ببین

آن زمان کت همه کمال بُوَد
کوکب نحس در وبال بُوَد

طالعت را همه شرف باشد
حال تو بر تو منکشف باشد

هیچ نکبت نباشدت پیدا
خیز و دل شادمانه پیش من آ

تاترا خلعتی دهم در خور
تا شود فقر و فاقه‌ات کمتر

مرد ابله برفت و روز گزید
وآنچه مقصود شاه بود ندید

بامدادی بَرِ شه آمد زود
که از آن بهترینش روز نبود

شاه چون دید مرد را دلشاد
صد در از رنج و غم برو بگشاد

گفت در حال گردنش بزنید
بسته ویرا ز پیش من بکشید

مرد دژخیم مر ورا بکشید
برد واندر زمان سرش ببرید

می ندانست روز نیک از بد
بود تقلید امام او نه خرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:فی تسویة البیوت
گوهر بعدی:صفة مقادیر ابروج والکواکب السیّارة
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.