۴۰۶ بار خوانده شده

در حرص و شهوت و خشم گوید

بر سه نوع از ستور و دیو و ددست
سر و گردن یکی دو پا و دو دست

سگ و اسبست با تو در مسکن
آن گزنده‌ست و این دگر توسن

آن مروّض کن این مُعلّم کن
پس درآی و حدیث آدم کن

عمر دادی به مکر و شهوت و زور
چه تو مردم چه دیو و دد چه ستور

با همه حسرت و فغان و غریو
پای عقلت ببسته‌اند سه دیو

با سه دیو ار ز آدمی یک دم
تو همان کن که دیو با آدم

آنکه بی‌رنگ زد ترا نیرنگ
در تو بنهاد حرص و شهوت و جنگ

داعی خیر و شر درون تواند
هر دو در نیک و بد زبون تواند

در ره خُلق خوب و سیرت زشت
هفت دوزخ تویی و هشت بهشت

همه مقصود آفرینش کون
تویی ای غافل از معونت و عون

وز درون تو هست از پی دین
صدهزار آسمان فزون و زمین

جز بهی جانت را بها ندهد
جز بدی تنت را ندا ندهد

خشم و شهوت به هرکجا خردست
سبب نفع نیک و دفع بدست

شهوت اسبست و خشم سگ در تن
معتدل دار هر دو را در فن

مه بیفزای هردو را مه بکاه
دار بر حدِّ اعتدال نگاه

زانکه داند کسی که رایض خوست
کانچه در سگ نکو در اسب نکوست

از پی نفع و دفع و قوّت و جاه
با تو شخم است و آرزو همراه

آنکه را خشم و آرزو نبود
در کیاست چنان نکو نبود

نرود جز که ابله و بدخوی
در سفر بی‌سلاح و بی‌نیروی

آدمی شد به میز عقل عزیز
نبود پای میز را تمییز

عقل و جان تو کدخدای تواند
چار طبع تو چارپای تواند

کدخدا را چو نیست یک مرکوب
گرچه رادست باشد او معیوب

چارپا را اگر نکو داری
عقبات مهیب بگذاری

ور نداری نکو، فتاده شوی
زود زود از دو خر پیاده شوی

پس تو مانند کدخدای مخسب
خیره بر پشت چارپای مخسب

چون تو با آفتاب و مه خویشی
سایه بر تو چرا کند پیشی

ور ترا هست ماه یاری ده
توزی از ماه دور داری به
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:اندر بیان نسب آدمی من عرف نفسه فقد عرف ربه
گوهر بعدی:در معنی آنکه عاقلان بی‌غم نباشند
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.