۳۱۵ بار خوانده شده

اندر نقص دنیا گوید

دنیی ارچه ز حرص دلبر تست
دست زی او مبر که مادرِِ تست

گر نه‌ای گبر پس به خوش سخنیش
مادرِ تست چون کنی به زنیش

همچو قرعه برای فالش دار
گه بیندازش و گهی بردار

گرچه گزدم ز نیش بگزاید
دارویی را همت به کار آید

مار اگرچه به خاصیت بدخوست
پاسبانِ درخت صندل اوست

چون ز بانگ سگان شوی دلتنگ
سنگ برگیر و ده سگان را سنگ

وآن سگی را که کرد پای افگار
نان بی‌سوزنش مده زنهار

مورکی را اگر بیازاری
چیره گردی به ظلم و خون‌خواری

از پی رستن از سرای خسان
حیله کن لیک بد به کس مرسان

با خسان خود نشست و خاست مکن
قطع کردن ز خس رواست مکن

پس اگر ناگهی درافتادی
سازگاری بهست و دل شادی

باش بر دست راست همچو بهشت
دوزخ از دست چپ شناس و کنشت

باز بر دست راست رَو چونان
بافر و دست دست دستان مان

راست بر دست راست رَو رستی
ورنه کج رَو چو عهد بشکستی

من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام من برسان

چون ترا گشت نوش وحدت بیش
بده آن نوش را به حدّت نیش
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:حکایت
گوهر بعدی:اندر ترک دنیا و ریاضت نفس گوید
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.