۳۸۵ بار خوانده شده

برگشتن پسر بهو به زنگبار

ز صد مرد پنجه گرفته شدند
دگر کشته و زار و کفته شدند

سرندیب شد زین شکن پرخروش
ز شیون به هر بر زنی خاست جوش

ز خویشانش پور بهو هر که بود
ببرد و ز دریا گذر کرد زود

ز هر سو چو بر وی جهان تنگ شد
به زنهار نزد شه زنگ شد

دو میزر بود جامه زنگیان
یکی گرد گوش و دگر بر میان

ندارند اسپ اندر آن بوم هیچ
نه کس داند اندر سواری پسیچ

بود سازشان تیغ کین روز جنگ
دگر استخوان ماهی و تیر و سنگ

چو باشد شهی یا مهی ارجمند
نشانند از افراز تختی بلند

مر آن تخت را چار تن ساخته
پرندش همی بر سر افراخته

بود نیز نو مطرفی شاهوار
ببسته ز دو سو به چوب استوار

نشستنگه ناز دانند و کام
بدان بومش اندول خوانند نام

کرا شاه خواهد به زنهار خویش
نشان باشدش مهر و سربند پیش

فروهشته باشد به رخ روی بند
نبیندش کس جز مهی ارجمند

ز پور بهو چون شنید آگهی
فرستاد سربند و مهر شهی

همان تخت فرمود تا تاختند
همه ره نثارش گهر ساختند

چو آمد برش تنگ برخاست زود
فراوان بپرسید و گرمی نمود

نشاند و نوازیدش و داد جاه
همی بود از آنگونه نزدیک شاه

مرورا سپهدار و داماد گشت
نشست ایمن از اندُه ، آزاد گشت

سپاهش هم از زنگیان هر کسی
زن آورد و پیوندشان شد بسی

چو گرشاسب و مهراج از جای جنگ
رسیدند نزد سرندیب تنگ

به شهر از مهان هر که بُد سرفراز
همه هدیه و نزل کردند ساز

به ره پیش مهراج باز آمدند
به پوزش همه لابه ساز آمدند

که گر شد بهو دشمن شهریار
ز ما کس نبد با وی از شهر یار

ز بهر تواش بنده بودیم و دوست
کنون ما که ایم ار گنه کار اوست

به جای گنهکار بر بی گناه
چو خشم آوری نیست آیین و راه

و گر نزد شه ما گنه کرده ایم
سر اینک بَرِ تیغش آورده ایم

اگر سر بُرد ور ببخشد رواست
پسندیده ایم آنچه او را هواست

ز گرشاسب درخواست مهراج شاه
که این رای را هم تو بین روی و راه

به پاداش کژّی و از راه راست
بدین کشور امروز فرمان تراست

سپهبد گناهی کجا بودشان
ببخشید و از دل ببخشودشان

دگر دادشان از هر امّید بهر
وز آنجا کشیدند لشکر به شهر

بسی یافت مهراج هر گونه چیز
ز گنج بهو و آن لشکرش نیز

نهان کرده ها بر کشید از مغاک
به گرشاسب و ایرانیان داد پاک
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:خبر یافتن پسر بهو از کار پدر
گوهر بعدی:رفتن مهراج با گرشاسب
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.