۲۹۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۸۲

ای جان و دلْ از عشقِ تو، در بَزمِ تو پا کوفته
سَرها بُریده بی‌عَدَد، در رَزمِ تو پا کوفته

چون عَزمِ میدانِ زمینْ کردی تو ای روحِ اَمین
ذَرّاتِ خاکِ این زمین، از عَزمِ تو پا کوفته

فرمانِ خُرَّم شاهی‌‌‌اَت در خونِ دل توقیع شُد
کَف کرد خون بر رویِ خون از جَزمِ تو پا کوفته

ای حَزمِ جُمله خُسروان، از عَهدِ آدم تا کُنون
بِسْتان گِرو از من به جان، کَزْ حَزمِ تو پا کوفته

خوارزمیان مُنْکِر شُده دیدارِ بی‌چون را، ولی
از بینِشِ بی‌چونِ تو، خوارزمِ تو پا کوفته

ای آفتابِ رویِ تو، کرده هَزیمَت ماه را
وان ماهْ در راه آمده از هَزمِ تو پا کوفته

چون شَمسِ تبریزی کُند در مُصْحَفِ دل یک نَظَر
اِعْرابِ او رَقصان شُده، هم جَزمِ تو پا کوفته
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.