۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۴۵

شب نشد از تاب تب پیرهن آتشکده
پیرهنم شعله بود، انجمن آتشکده

صورت شیرین بکاشت، گلشنی از خار و خس
بهر خود آماده ساخت، کوهکن آتشکده

سینهٔ سوزان من، قبلهٔ گبران شده است
روح من آتش بود، جسم من آتشکده

سرد نگردد ز مرگ، ای دل آتش فروز
می برم از پیرهن در کفن آتشکده

رو سوی گلخن دلا، باغ و گلستان مشو
بس که بر افروختی در چمن آتشکده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.