۱۳۷۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۲۵

شُکرْ ایزد را که دیدم رویِ تو
یافتم ناگَهْ رَهی من سویِ تو

چَشمِ گِریانَم زِ گریه کُنْد بود
یافت نور از نَرگسِ جادویِ تو

بَس بِگُفتم کو وصال و کو نَجاح؟
بُرد این کو کو مرا در کویِ تو

از لبِ اِقْبال و دولَت بوسه یافت
این لبانِ خُشکِ مِدحَت گویِ تو

تیرِ غَم را اِسْپَری مانع نبود
جُز زِرِه‌‌‌هایی که دارد مویِ تو

آسْمانْ جاهی که او شُد فَرشِ تو
شیرمَردی کو شود آهویِ تو

شادْبَختی که غَمِ تو قوتِ اوست
پَهْلَوانی کو فُتَد پَهْلویِ تو

جُست و جویی در دِلَم انداختی
تا زِ جُست و جو رَوَم در جویِ تو

خاک را هاییّ و هویی کِی بُدی
گَر نبودی جَذبِ هایِ و هویِ تو؟

آبِ دریا تا به کَعْب آید وِرا
کو بیابَد بوسه بر زانویِ تو

بَس، که تا هر کَس رَوَد بر طَبْعِ خویش
جُمله خَلْقان را نباشد خویِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۲۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.