۳۰۶ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۲۱۳

خُنُک آن جان که رَوَد مَست و خُرامان بَرِ او
بِرَهَد از خَرِ تَن در سَفَرِ مَصدرِ او

خَلْعِ نَعْلین کُند وَزْ خود و دنیا بِجَهَد
هَمچو موسی قَدَمِ صِدق زَنَد بر دَرِ او

همچو جِرجیس شود کُشتهٔ عشقَش صد بار
یا چو اسحاق شود بِسْمِل از آن خَنجَرِ او

سَرِ دیگر رَسَدَش جُز سَرِ پُر دَرد و صُداع
مَغْفِرَت بِنْهَد بر فَرقِ سَرَش مِغْفَرِ او

کَیْلهٔ رِزْقَش اگر دَرشِکَند میکائیل
عِوَضَش گاه بُوَد خُلْد و گَهی کوثرِ او

پدر و مادر و خویشانْ چو به خاکَش بِنَهَند
شود او ماهی و دریا پدر و مادرِ او

عشقْ دریایِ حَیات است که او را تَکْ نیست
عُمرِ جاوید بُوَد موهِبَتِ کمترِ او

می رَوَد شَمس و قَمَر هر شب در گورِ غروب
می دَهَدْشان فَرِ نو، شَعْشَعهٔ گوهرِ او

مَلَکُ الْموت به صد ناز سِتانَد جانی
که بُوَد باخَبَر و دیده وَرْ از مَحْشَرِ او

تَنِ ما خُفته دَران خاک به چَشمِ عامه
روحْ چون سَروِ رَوان در چَمَنِ اَخْضَرِ او

نه به ظاهر تَنِ ما مَعْدنِ خون و خِلط است؟
هیچ جان را سَقَمی هست ازین مَقْذَرِ او؟

در چُنین مَزبَله جان را دو هزاران باغ است
پس چرا تَرسَد جان از لَحَد و مَقْبَرِ او؟

آن کِه خون را چو میِ نابْ غذایِ جان کرد
بِنِگَر در تَنِ پُر نور و رُخِ اَحْمَرِ او

هَله دِلْدار بِخوان باقیِ این بر مُنْکِر
تا دو صد چَشمه رَوان گردد از مَرمَرِ او
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۲۱۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.