۲۸۳ بار خوانده شده
ای خَرابْ اسرارم از اسرارِ تو، اسرارِ تو
نَقْشهایی دیدم از گُلْزارِ تو، گُلْزارِ تو
کُشتهٔ عشقِ تواَم، وَرزان تو مُنْکِر شَوی
خَطّهایی دارم از اِقْرارِ تو، اِقْرارِ تو
میگُدازم، میگُدازم هر زمانْ همچون شِکَر
از شِکَرها رُسته از گفتارِ تو، گفتارِ تو
شبْ همه خَلْقان بِخُفته، چَشمِ من بیدار و باز
هَمچو بَخت و طالِعِ بیدارِ تو، بیدارِ تو
چند گویی مَر مرا کَزْ کار چون کاهِل شُدی؟
راست گویی ای صَنَم از کارِ تو، از کارِ تو
ای طَبیبِ عاشقان این جُملهٔ بیماری اَم
هست زان دو نرگسِ بیمارِ تو، بیمارِ تو
ای دَمِ هشیاریاَم بیهوشِ هُشیاریِّ تو
ای دَمِ بیهوشیاَم هُشیارِ تو، هُشیارِ تو
چَشمهها بر دل بِجوشَد هر دَم از دریایِ تو
چَشمِ دل پَرَّکْ زَنِ اَنْوارِ تو، اَنْوارِ تو
شَمسِ تبریزی که عالَم اندکِ اندک بُوَد
از عَطا و بَخششِ بسیارِ تو، بسیارِ تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
نَقْشهایی دیدم از گُلْزارِ تو، گُلْزارِ تو
کُشتهٔ عشقِ تواَم، وَرزان تو مُنْکِر شَوی
خَطّهایی دارم از اِقْرارِ تو، اِقْرارِ تو
میگُدازم، میگُدازم هر زمانْ همچون شِکَر
از شِکَرها رُسته از گفتارِ تو، گفتارِ تو
شبْ همه خَلْقان بِخُفته، چَشمِ من بیدار و باز
هَمچو بَخت و طالِعِ بیدارِ تو، بیدارِ تو
چند گویی مَر مرا کَزْ کار چون کاهِل شُدی؟
راست گویی ای صَنَم از کارِ تو، از کارِ تو
ای طَبیبِ عاشقان این جُملهٔ بیماری اَم
هست زان دو نرگسِ بیمارِ تو، بیمارِ تو
ای دَمِ هشیاریاَم بیهوشِ هُشیاریِّ تو
ای دَمِ بیهوشیاَم هُشیارِ تو، هُشیارِ تو
چَشمهها بر دل بِجوشَد هر دَم از دریایِ تو
چَشمِ دل پَرَّکْ زَنِ اَنْوارِ تو، اَنْوارِ تو
شَمسِ تبریزی که عالَم اندکِ اندک بُوَد
از عَطا و بَخششِ بسیارِ تو، بسیارِ تو
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.