۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۹۰

دیدی که چه کرد آن پَری رو؟
آن ماه لِقایِ مُشتری رو

گشتند بُتان همه نِگوسار
در حُسنِ خَلیلِ آزری رو

شُد کُفر چو شمع‌هایِ ایمان
کآوَرْد به سویِ کافری رو

شُد جُمله جهان بهشتِ خندان
زان سَروِ رَوانِ عَبْهری رو

دارد دو هزار سِحْرِ مُطْلَق
وای اَرْ آرَد به ساحِری رو

اَفْروخت بهار چون گُلِ سُرخ
بر رَغْمِ دلِ مُزَعْفَری رو

کافور نِثار کرد خورشید
بر چهرهٔ شامِ عَنْبَری رو

شُد شیشهٔ زرد هَمچو لاله
زان بادهٔ لَعْلْ اَحْمری رو

فربه شُد عشق و زَفت و لَمْتُر
بِنْهاد خِرَد به لاغَری رو

بر بادهٔ لَعْل زد رُخِ من
تا چند نَهَد به زَرگری رو

بَس کُن هَله فِتْنه را مَشوران
یا بَرگردان زِ شاعری رو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۹۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.