۲۶۰ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۸۲

به پیشَت نامِ جان گویم؟ زِهی رو
حَدیثِ گُلْسِتان گویم؟ زِهی رو

تو این جا حاضر و شَرمَم نباشد
که از حُسنِ بُتان گویم؟ زِهی رو

بهار و صد بهار از تو خَجِل شُد
من افسانه‌یْ خَزان گویم؟ زِهی رو

تو شاهنشاهِ صد جان و جهانی
من از جان و جهان گویم؟ زِهی رو

حَدیثَت در دَهانِ جان نگُنجَد
حَدیثَت از زبان گویم؟ زِهی رو

جهانْ گُم گشت و ماهَت آشکارا
چُنین مَهْ را نَهان گویم؟ زِهی رو

همه عالَم زِ نورَت لَعْل در لَعْل
به پیشِ تو زِ کان گویم؟ زِهی رو

زِ تو دل‌ها پُر از نورِ یَقین است
یَقین را از گُمان گویم؟ زِهی رو

چو خورشیدِ جَمالَت بر زمین تافت
زِ ماه و اَخْتَران گویم؟ زِهی رو

چو لُطفِ شَمسِ تبریزی زِ حَد رفت
من از وِیْ گَر فَغان گویم، زِهی رو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.