۲۸۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۰۶

مَست رَسید آن بُتِ بی‌باکِ من
دُردکَش و دِلْخوش و چالاکِ من

گفت به من بِنْگَر و دِلْشاد شو
هیچ به خود مَنْگَر، غَمناکِ من

زاب و گِل این دیده تو پُرگِل است
پاک کُنَش در نَظَرِ پاکِ من

دست بِزَد خِرقهٔ من چاک کرد
گفت مَزَن بَخیه بَرین چاکِ من

رویْ چو بر خاک نهادم بِگُفت
پاک مَکُن رویِ خود از خاکِ من

ای مَنَت آورده، مَنَت می‌بَرَم
زان که مَنَم شیر و تو شیشاکِ من

نَفت زدم در تو و می‌سوز خوش
لیک سِیَه می‌نکُند زاکِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۵
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.