۳۱۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۱۰۵

ساقیِ من خیزد بی‌گفتِ من
آرَد آن بادهٔ وافِر ثَمَن

حاجَت نَبُوَد که بگویم بیار
بِشْنود آوازِ دِلَم بی‌دَهَن

هست تَقاضاگَرِ او لُطفِ او
وان کَرَمِ بی‌حَد و خُلْقِ حَسَن

ماه بَرآیَد، تو مَگویَش بَرآ
بر تو زَنَد نور، مَگویَش بِزن

ای به گَهِ بَزمْ بِهین عیش و نوش
وِیْ به گَهِ رَزمْ مِهین صَف شِکَن

از پِیِ هر گُمرَهْ نیکو دلیل
وَزْپِیِ مَحْبوسِ چَهْ، ای خوش رَسَن

عالَمْ هَمچون شب و تو هَمچو ماه
تو مَثَلِ شمعی و جان‌ها لَگَن

جانْ مَثَلِ ذَرّه بود بی‌قَرار
با تو شود ساکِن، نِعْمَ السَّکَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۱۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.