۳۱۵ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۶۲

سیر نَشُد چَشم و دل از نَظَرِ شاهِ من
سیر مَشو هم تو نیز، زین دلِ آگاهِ من

مَشک و سَقا سیر شُد از جِگَرِ گرمِ من
هیچ به جُز آب نیست لَذَّت و دِلْخواهِ من

دَرشِکَنم کوزه را، پاره کُنم مَشک را
رویْ به دریا نَهَم، نیست جُز این راهِ من

چند شود تَر زمین از مَدَدِ اشکِ من؟
چند بِسوزَد فَلَک از تَبِش و آهِ من؟

چند بگوید دِلَم، وایِ دِلَم، وایِ دل
چند بگوید لَبَم رازِ شَهَنشاهِ من؟

رو سویِ بَحْری کَز و هر نَفَسی موجْ موج
آمد و اَنْدَر رُبود خیمه و خَرگاهِ من

آبِ خوشی جوش کرد نیم شب از خانه‌ام
یوسُفِ حُسن اوفْتاد ناگَهْ در چاهِ من

زابِ رُخِ یوسُفی خَرمَنِ من سیل بُرد
دود بَرآمَد زِ دل، سوخته شُد کاهِ من

خَرَمنِ من گَر بِسوخت، باک ندارم، خوشَم
صد چو مرا بَسْ بُوَد خَرمَنِ آن ماهِ من

عقل نخواهم، بَسْ است دانش و عِلْمَش مرا
شمعِ رُخِ او بس است در شبِ‌‌ بی‌گاهِ من

گفت کسی کین سَماعْ جاه و اَدَب کم کُند
جاه نخواهم که عشقْ در دو جهانْ جاه ِمن

در پِیِ هر بیتْ من گویم پایان رَسید
چون زِ سَرَم می‌بَرَد آن شَهِ آگاهِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۶۱
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۶۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.