۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۴۳

دیدی چه گفت بَهمَن هیزُم بِنِه چو خَرمَن
گَر دِیْ نکرد سَرما، سَرمایِ هر دو بر من

سَرما چو گشت سَرکَش، هیزُم بِنِهْ در آتش
هیزُم دَریغَت آید؟ هیزُم بِهْ است یا تَن؟

نَقْشِ فَناست هیزُم، عشقِ خداست آتش
دَرسَوز نَقْش‌‌ها را، ای جانِ پاک دامَن

تا نَقْش را نسوزی، جانَت فَسُرده باشد
مانندِ بُت پَرَستان، دور از بهار و مَامَن

در عشقِ هَمچو آتش، چون نُقره باش دِلْخَوش
چون زادهٔ خَلیلی، آتش تو راست مَسکَن

آتش به اَمرِ یَزدان، گردد به پیشِ مَردان
لاله و گُل و شکوفه، ریحان و بید و سوسَن

مومنْ فُسون بِدانَد، بر آتشَش بِخوانَد
سوزِش دَرو نَمانَد، مانَد چو ماهِ روشن

شاباش ای فُسونی، کُافْتَد ازو سکونی
در آتشی که آهن گردد ازو چو سوزَن

پَروانه زان زَنَد خَود بر آتشِ مُوَقَّد
کو را‌‌ هَمی‌نِمایَد، آتش به شکلِ روزَن

تیر و سِنانْ به حَمْزه چون گُلْ فَشان نِمایَد
در گُلْ فَشان نپوشَد، کَس خویش را به جوشَن

فرعونْ هَمچو دوغی، در آب غَرقه گشته
بر فَرقِ آبْ موسی بِنْشَسته هَمچو روغَن

اَسْپانِ اختیاری، حَمّالِ شَهریاری
پالان کَشَند و سَرگین، اَسْبانِ کُنْد و کودَن

چو لِکْ لِکْ است مَنْطِق، بر آسیایِ معنی
طاحون زِ آب گردد، نَزْ لِکِ لِکِ مُقَّنَّن

زان لِکْ لِکْ ای برادر گندم زِ دَلْو بِجْهَد
در آسیا دَراُفْتَد، گردد خوش و مُطَحَّن

وَزْ لِکْ لِکِ بَیانْ تو از دَلْو حرص و غَفْلَت
در آسیا دَراُفتی یعنی رَهی مُبَیَّن

من گرم می‌شَوَم جان امّا زِ گفت و گو نی
از شَمسِ دینِ زَرّین، تبریز هَمچو مَعْدَن
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۲
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۴۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.