۳۰۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۰۷

شاهِ ما باری برایِ کاهِلان
گنج می‌بَخشَد به هر دَمْ رایگان

اَلصَّلا،یاران به سویِ تَختِ شاه
گنجِ‌‌ بی‌رنج است و سودِ‌‌ بی‌زیان

چَشمِ دل دانَد چه دید از کُحْلِ او
نور و رَحْمَت تا به هفتم آسْمان

خود چه باشد پیشِ او هفت آسْمان؟
بر مِثالِ هفت پایه‌یْ نردبان

ای به صورتْ خُردتَر از ذَرّه‌یی
وِیْ به مَعنی تو جهانْ اَنْدَر جهان

ای خَمیده چون کَمان از غَم، بِبین
صد هزاران صَفْ شِکَسته زین کَمان

در نشان جویی تو گشته چارْچَشم
وان گَهْ اَنْدَر کُنجِ چَشمَت صد نشان

هر نشانی چون رَقیبِ نیک خواه
می‌بَرَندَت تا به حَضرتْ کَش کَشان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.