۳۴۱ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۲۰۰۱

دَم دِهْ و عِشوه دِهْ ای دِلْبَرِ سیمین‌بَرِ من
که دَمَم‌‌ بی‌دَمِ تو، چون اَجَل آمد بَرِ من

دلْ چو دریا شَوَدم، چون گُهَرت دَرتابَد
سَر به گَردون رَسَدم، چون­که بِخاری سَرِ من

خُنُک آن دَمْ که بیاری سویِ من بادهٔ لَعْل
بِدَرخشَد زِ شَرارَش، رُخِ هَمچون زَرِ من

زان خَرابَم که زِ اوقافِ خَراباتِ تواَم
در خَرابی­ست عِمارت شُدنِ مَخْبَرِ من

شاهِد جانْ چو شهادت زِ درونْ عَرضه کُند
زود انگشت بَرآرَد خِرَدِ کافَرِ من

پیش از آنک به حَریفان دَهی ای ساقیِ جمع
از همه تشنه تَرم من، بِدِه آن ساغَرِ من

بَندهٔ اَمرِ تواَم، خاصه در آن امر که تو
گوی­اَم خیز نَظَر کُن به سویِ مَنْظَرِ من

هین، بَراَفْروز دِلَم را تو به نارِ موسی
تا که افروخته مانَد اَبَدا اَخْگَرِ من

من خَمُش کردم و در جویِ تو اَفکَندم خویش
که زِ جویِ تو بُوَد رونَقِ شعرِ تُرِ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۰
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۲۰۰۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.