۳۵۸ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۹۷

هر کِه را گشت سَر از غایَتِ بَرگَردیدن
ساکنان را همه سَرگشته تَوانَد دیدن

هر کِه از ضَعفِ خود اَنْدَر رُخِ مَردان نِگَرَد
بر دو چَشمِ کَژِ او فَرض بُوَد خندیدن

هر کِه صَفرا شودش غالب از شیرینی
تَلْخ گردد دَهَنَش گاهِ شِکَر خاییدن

عقلِ میدانیِ او خود خَرِ لَنْگ اُفتاده ست
در بُراقِ اَحَدی دید کسی لَنگیدن؟

ای کسی کَزْ حَدَثانْ در حَدَثی اُفْتادی
چون چُنینی تو، رَوا نیست تو را جُنبیدن

باید اوَّل زِ حَدَث سویِ قِدَم پیوستن
وان گَهان بر قِدَمَش نیمچه‌یی بُبْریدن

خانهٔ شاه بِزَن نَقْب، اگر نَقْب زَنی
گوهری دُزد از آن خانه گَهِ دُزدیدن

من عَلاماتِ گُهَر گفتم، لیکِن چه کُنَم؟
کورموشی چو ندارد نَظَرِ بُگْزیدن

شَمسِ تبریز سُخَن‌‌های تو می‌بَخشَد چَشم
لیک کو گوش که دانَد سُخَنَت بِشْنیدن؟
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.