۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۱۹۸۴

بِدِه آن مَردِ تُرُش را قَدَحی ای شَهِ شیرین
صَدَقاتِ تو رَوان است به هر بیوه و مِسکین

صَدَقاتِ تو لَطیف است، تَوان خورْد دو صد مَن
که نَدانَد لبِ بالا و نَجُنبَد لبِ زیرین

هَله ای باغ نگویی به چه لب باده کَشیدی؟
مَگَر اِشْکوفه بگوید پِنِهان با گُل و نَسرین

چه شَراب است کَزان بو گُلِ تَر آهویِ ناف است
به زمستان نه که دیدی همه را چون سگِ گَرگین؟

هَله تا جمع رَسیدن بِدِه آن میْ به کَفِ من
پَسِ من زُهره بِنوشَد قَدَح از ساعِدِ پَروین

وَگَر آن مَست نَهَد سَر که رُبایَد زِ تو ساغَر
مَدِه او را، تو مرا دِهْ، که مَنَم بر دَرِ تَحْسین

چه کُند بادهٔ حَق را جِگَرِ باطِلِ فانی؟
چه شِناسَد مَهِ جان را نَظَر و غَمْزهٔ عِنّین

هُنر و زَرْ چو فُزون شُد، خَطَر و خوف کُنون شُد
مَلِکان را تَبِ لَرز است و حَریر است نِهالین

چو مَهِ توبه دَرآمَد، مَهِ توبه شِکَن آمد
شِکَنَش باد همیشه، تو بگو نیز که آمین
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۱۹۸۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.